لغتنامه دهخدا
قشعم . [ ق َ ع َ ] (ع اِ) (ام ...) جنگ و کارزار. || مرگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و به همین معنی است این گفته : «الی حیث القت رحلها ام قشعم ». و گویند این کنیه ٔ شتری است که در سیر خود به آتش فراوان برخورد کرد و رمید و پا به فرار گذاشت و رحل خود را در آتش افکند، و این