کسلکننده بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی کسلکننده بودن، بیمزه شدن، خستهکنندهشدن، سیر کردن ملول کردن، بیزارکردن، رنجه کردن، حوصله را سربردن، خسته کردن، آهسته رفتن، تکرار کردن، وارد جزییات شدن
کسل کنندهدیکشنری فارسی به انگلیسیarid, dull, humdrum, slow, prosaic, stupid, tedious, uninspired, uninteresting
کسلکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی نده، خسته کننده، ملالتآور، یکنواخت، روزمره، لوس، بیحال، ملالآور، بارد، ممل، یکهوا
چیز کسل کنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی کار سخت، کاریکنواخت، آلاسکا، جزئیات، کارِ گِل، تکرار مکررات، توضیح واضحات، روتین، خانهداری، خانهداری، کلفتی، کار روزمره
کسلکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی نده، خسته کننده، ملالتآور، یکنواخت، روزمره، لوس، بیحال، ملالآور، بارد، ممل، یکهوا
کسلکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی نده، خسته کننده، ملالتآور، یکنواخت، روزمره، لوس، بیحال، ملالآور، بارد، ممل، یکهوا