لغتنامه دهخدا
چرخ زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) بمعنی حرکت دوریست . (آنندراج ). گرد گردیدن . بدور خویش گشتن چون سنگ آسیا. مانند گردباد بگرد خویش گردیدن . دور زدن . به دور خود یا بدور چیزی گشتن . به گرد خود گشتن : هست به پیرامنش طوف کنان آسمان آری بر گرد قطب