کسترلغتنامه دهخداکستر. [ ک َ ت َ ] (اِ) خاری باشد سیاه و آن را بسوزانند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ).
قسطیرلغتنامه دهخداقسطیر. [ ق ِ ] (معرب ، اِ) ارزیر. رصاص . (برهان )(ناظم الاطباء). و رجوع به فهرست مخزن الادویه شود.
قسطرلغتنامه دهخداقسطر. [ ق َ طَ ] (ع ص ، اِ) نقاد دانا. (منتهی الارب ). دانا و دوربین . (ناظم الاطباء). جهبذ. قسطار. (اقرب الموارد). رجوع به قسطار و قسطری شود. || بعضی قسطل به معنی غبار را قسطر گویند و جمع آن را قساطر. (اقرب الموارد). رجوع به قسطل شود.