خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشت کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کشت زار
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (اِمر.) زمین زراعت شده ، مزرعه .
-
واژههای همآوا
-
کشتکار
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (اِ.) زارع ، برزگر.
-
جستوجو در متن
-
کار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) در ترکیب به معنی کارنده و کشت کننده آید: برنج کار، گلکار.
-
برز
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) 1 - کار، عمل . 2 - کشت ، زراعت .
-
کارنده
فرهنگ فارسی معین
(رَ دِ یا دَ) (ص فا.) 1 - کار کننده ، عمل - کننده . 2 - کشت کننده ، زارع .
-
صیفی کاری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (حامص . اِمر.) 1 - عمل صیفی کار، زراعت محصولات تابستانی ، کشت خربزه و هندوانه و خیار و مانند آن . 2 - کشت سبزی ها.
-
زمین
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ په . ] (اِ.)1 - سومین سیاره از سیارات منظومه شمسی به نسبت دوری از خورشید. 2 - مساحتی از خاک که در آن کشت و زرع می کنند. 3 - خاک . ؛ ~ و زمان کنایه از: همه جا و همه چیز. ؛ ~ را به آسمان دوختن کنایه از: دست به کار محال زدن و به قصد پیروز شدن...
-
کار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - آن چه از شخصی یا شیئی صادر شود، آن چه که کرده شود، فعل ، عمل . 2 - پیشه ، شغل . 3 - سعی و جهد. 4 - رزم ، جنگ . 5 - کشت ، زراعت . 6 - مسئولیت ، وظیفه . 7 - گرفتاری ، دشواری . 8 - وضعیت ، حال . 9 - حادثه ، پیشامد. 10 - صنعت ، هنر. 11 - م...