کشدارلغتنامه دهخداکشدار. [ ک َ ] (اِخ )دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در 54هزارگزی جنوب میناب و 5هزارگزی خاور مالرو جاسک به میناب . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کشدارلغتنامه دهخداکشدار. [ ک َ /ک ِ ] (نف مرکب ) آنچه کش دارد. آنچه در او کش به کاررفته است . || آنچه خاصیت آن دارد که با کشیدن طویل و دراز شود. || نوعی بافت است . (جانورشناسی عمومی ج 1 ص 136
قصدارلغتنامه دهخداقصدار. [ ق ُ ] (اِخ ) قصبه ای است در ناحیه ای که بدان طوران گویند. و دارای روستا و باغهای انگور و انار و میوه جات فراوان است . (معجم البلدان ).
قصدارلغتنامه دهخداقصدار. [ ق ُ ] (اِخ ) نام ناحیه ای است مشهور نزدیک غزنه که جزو کشور هندوستان محسوب میشود. ابونضر عتبی در کتاب یمینی گوید: قصدار از نواحی سند است و این گفته درست است . (معجم البلدان ). رجوع به قزاور شود.