کشفلغتنامه دهخداکشف . [ ک َ ] (ع مص ) آشکارا کردن و ظاهر کردن و برداشتن پوشش از چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (از لسان العرب ). گشاده و برهنه نمودن . (منتهی الارب ). برداشتن پوشش از چیزی . وابردن پرده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : در بسط سخن و کشف
کیسولغتنامه دهخداکیسو. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) به معنی کیسرگونه است ، و آن دوایی باشد که به عربی جعدگویند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به کیسرگونه شود.
کشفلغتنامه دهخداکشف . [ ک ُ] (اِ) سیم و نقره ٔ سوخته . || سواد زرگری . || زفت . (از برهان ) (از ناظم الاطباء).
کسفلغتنامه دهخداکسف . [ ک َ ] (ع اِمص ) (در اصطلاح عروض ) افکندن حرف متحرک را که آخر جزو باشد یعنی مفعولات را مفعولن کردن . (ناظم الاطباء). افکندن حرف متحرک را که آخر جزو باشد فیعود مفعولان الی مفعولن کقوله :دار لسلمی قد عفارسمهاو استعجمت عن منطق السائل .و هو من السریع عروضه و ضر
کسفلغتنامه دهخداکسف . [ ک َ ] (ع مص ) بریدن چیزی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || پاره کردن و بریدن جامه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || بد گردیدن حال کسی . || نگونسار کردن چشم را. (ازناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || عبوس و ترشروی شدن
إحباطُ المؤامَرَةدیکشنری عربی به فارسیخنثي سازي توطئه , نقش بر آب کردن دسيسه , بي اثر کردن توطئه , کشف توطئه , عقيم ساختن توطئه , خنثي کردن توطئه , ناکام گذاردن توطئه
دمشق خواجهلغتنامه دهخدادمشق خواجه . [ دَ م ِ خوا / خا ج َ ] (اِخ ) پسر امیر چوپان وزیر ابوسعید پسر اولجایتو. سلطان ابوسعید از نخوت و سوء سیرت و مخصوصاً از شرکت وی در طرح دسیسه و توطئه با یکی از متعلقات اولجایتو سخت برآشفته بود و دمشق خواجه پس از کشف توطئه فرار کرد
رامسس سوملغتنامه دهخدارامسس سوم . [ س ِ س ِ س ِوْ وُ ] (اِخ ) یکی ازفراعنه ٔ سلسله ٔ بیستم مصر (1198-1167 ق .م .) که در عهد او مصریان با گردونهای جنگی در پهنه ٔ کارزار شرکت میکردند. و او آخرین پادشاه بزرگ امپراتوری جدید بشمار میرف
کشفلغتنامه دهخداکشف . [ ک َ ] (ع مص ) آشکارا کردن و ظاهر کردن و برداشتن پوشش از چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (از لسان العرب ). گشاده و برهنه نمودن . (منتهی الارب ). برداشتن پوشش از چیزی . وابردن پرده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : در بسط سخن و کشف
کشفلغتنامه دهخداکشف . [ ک ُ] (اِ) سیم و نقره ٔ سوخته . || سواد زرگری . || زفت . (از برهان ) (از ناظم الاطباء).
کشفلغتنامه دهخداکشف . [ ک َ ش َ ] (اِ) لاک پشت . کاسه پشت . سولاخ پا. باخه . سلحفاة. سلحفاد. (یادداشت مؤلف ). سوراخ پا : چون کشف انبوه غوغائی بدیدبانگ و ژخ مردمان خشم آورید. رودکی .روی و ریش و گردنش گفتی برای خنده رادر بیابان
کشفلغتنامه دهخداکشف . [ ک َ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 11هزارگزی شمال باختری مشهد و یک هزارگزی جنب کشف رود. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و دارای 153 تن سکنه ا
کشفلغتنامه دهخداکشف . [ ک َ ] (ع مص ) آشکارا کردن و ظاهر کردن و برداشتن پوشش از چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (از لسان العرب ). گشاده و برهنه نمودن . (منتهی الارب ). برداشتن پوشش از چیزی . وابردن پرده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : در بسط سخن و کشف
متکشفلغتنامه دهخدامتکشف . [ م ُ ت َ ک َش ْ ش ِ ] (ع ص ) برهنه و گشاده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اظهار کرده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تکشف شود.
کشفلغتنامه دهخداکشف . [ ک ُ] (اِ) سیم و نقره ٔ سوخته . || سواد زرگری . || زفت . (از برهان ) (از ناظم الاطباء).
کشفلغتنامه دهخداکشف . [ ک َ ش َ ] (اِ) لاک پشت . کاسه پشت . سولاخ پا. باخه . سلحفاة. سلحفاد. (یادداشت مؤلف ). سوراخ پا : چون کشف انبوه غوغائی بدیدبانگ و ژخ مردمان خشم آورید. رودکی .روی و ریش و گردنش گفتی برای خنده رادر بیابان
کشفلغتنامه دهخداکشف . [ ک َ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 11هزارگزی شمال باختری مشهد و یک هزارگزی جنب کشف رود. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و دارای 153 تن سکنه ا