کشن خواهلغتنامه دهخداکشن خواه . [ ک ُ خوا / خا ] (نف مرکب ) گشن خواه . مست . فحل جوینده . رجوع به گشن و گشن خواه شود.
وافشارزدگیdecompression sickness, caisson sickness, caisson disease, compressed-air sickness, divers' diseaseواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه نشانگان ناشی از کاهش سریع فشار جوّ که باعث آزاد شدن و انحلال حبابهای نیتروژن در داخل مایعات بدن میشود
کیشنلغتنامه دهخداکیشن . [ ش َ ] (اِ) پالهنگ . || سرب و رصاص . (ناظم الاطباء). سرب ، ولی شاهدی این معنی را تأیید نکرده است . (از اشتینگاس ).
کسپینلغتنامه دهخداکسپین . [ ک َ ی َ ] (اِخ ) دریای خزر. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 447). دریای خزر که در زبانهای اروپائی کسپین خوانده می شود. (از فرهنگ ایران باستان ص 291). رجوع به کلمه ٔ خز
کشنلغتنامه دهخداکشن . [ ک َ ش َ / ش ِ / ش ْ ] (ص ) گُشن . بسیار. انبوه . فراوان . بسیار انبوه : از ایوان گشتاسب تا پیش کاخ درختی کشن بیخ و بسیارشاخ . فردوسی .کشن
کشنلغتنامه دهخداکشن . [ ک ُ ش َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع در 4 هزارگزی باختر شیراز. با 1002تن سکنه . آب آن از چشمه وراه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="ltr"
کشنلغتنامه دهخداکشن . [ ک َ ش َ / ش ِ / ش ْ ] (ص ) گُشن . بسیار. انبوه . فراوان . بسیار انبوه : از ایوان گشتاسب تا پیش کاخ درختی کشن بیخ و بسیارشاخ . فردوسی .کشن
کشنلغتنامه دهخداکشن . [ ک ُ ش َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع در 4 هزارگزی باختر شیراز. با 1002تن سکنه . آب آن از چشمه وراه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="ltr"
تراوانکر - کشنلغتنامه دهخداتراوانکر - کشن . [ تْرا / ت ِ ک ُ ک ُ ش َ ] (اِخ ) ایالتی در جنوب غربی هند است که 9265000 تن سکنه دارد و مرکز آن تریواندروم است . رجوع به تراونکور شود.