خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشور خدا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کشور خدا
/kešvarxodā/
معنی
صاحبکشور؛ پادشاه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کشور خدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹کشورخدیو› [قدیمی، مجاز] kešvarxodā صاحبکشور؛ پادشاه.
-
واژههای مشابه
-
تازان کشور
لغتنامه دهخدا
تازان کشور. [ ک ِش ْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کشور است که در بخش پاپی شهرستان خرم آباد و 37هزارگزی جنوب باختری سپیددشت و 5هزارگزی جنوب باختری ایستگاه کشور واقع است . جلگه و گرم سیر و مالاریایی است و 60 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه ها. محصول آنجاغلات ...
-
هفت کشور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] haftkešvar = هفتاقلیم
-
داخل کشور
فرهنگ واژههای سره
درون کشور
-
کشور گشودن
لغتنامه دهخدا
کشور گشودن . [ ک ِش ْ وَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) مملکت گیری کردن . بر کشور دیگران غلبه کردن . کشور دیگری راضمیمه ٔ مملکت خود کردن . فتح کشور دیگری کردن . || آغاز پادشاهی کردن . سلطنت کردن : نخستین خدیوی که کشور گشودسر پادشاهان کیومرث بود.فردوسی .
-
گردنه ٔ کشور
لغتنامه دهخدا
گردنه ٔ کشور. [ گ َ دَ ن َ ی ِ ک ِوَ ] (اِخ ) گردنه ای است در راه بیستون به خرم آباد میان هرسین و چای چراغعلی ، واقع در 30000گزی بیستون .
-
هفت کشور
لغتنامه دهخدا
هفت کشور. [ هََ ک ِش ْ وَ ] (اِ مرکب ) هفت اقلیم . هفت قسمت بزرگ جهان قدیم : زمین هفت کشور به شاهی تو راست سپاهی و گاهی و راهی تو راست . فردوسی .به هر هفت کشور همی بنگریدکه آید نشانی ز بیژن پدید. فردوسی .پس آن جام بر کف نهاد و بدیددر او هفت کشور همی ...
-
tourism-receiving country
کشور جهانگردپذیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] کشوری که پذیرای گردشگران زیادی است
-
tourism-generating country
کشور جهانگردفرست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] کشوری که تمایل مردم آن به مسافرت خارج از کشور زیاد است
-
fragmented state, fragmented country
کشور چندپارچه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] کشوری دارای بخشهای مجزا و منفردی که با خاک کشوری دیگر یا با آبهای بینالمللی از یکدیگر جدا شدهاند
-
multi-nation state, multinational state
کشور چندمردمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] کشوری با قومیتها و ملّیتهای گوناگون
-
buffer state
کشور حائل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] کشور مستقل کوچکی که بین دو قدرت بزرگ رقیب بالقوه و متخاصم قرار گرفته است و درنتیجه خطر جنگ بین آنها را کاهش میدهد
-
sea-locked state
کشور دریابست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] ← کشور جزیرهای
-
binational state
کشور دومردمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] کشوری که از دو ملیت مشخص تشکیل شده است