خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کعب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کعب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: کعاب و کعوب] ka'b ۱. (زیستشناسی) بند استخوان؛ استخوان بندگاه پا و ساق.۲. (زیستشناسی) پاشنۀ پا؛ شتالنگ.۳. (ریاضی) ریشۀ سوم عدد.
-
واژههای مشابه
-
کعب الغزال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹کعب غزال› [قدیمی] ka'bolqazāl نوعی حلوا که آن را به شکل جای پای آهو میبرند.
-
جستوجو در متن
-
کعاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ کعب] [قدیمی] ke'āb = کعب
-
وژول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پژول، بجول› [قدیمی] vožul ۱. شوروغوغا.۲. شتالنگ؛ کعب.
-
توسنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) to[w]sani سرکشی؛ نافرمانی: ◻︎ توسنی کردم، ندانستم همی / کز کشیدن تنگتر گردد کمند (رابعه بنت کعب: شاعران بیدیوان: ۷۴).
-
بجول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بجل، پچول، بژول، پژول، وژول› (زیستشناسی) bojul استخوانی که در مچ پایین دو غوزک قرار دارد؛ استخوان بندگاه پا و ساق؛ شتالنگ؛ کعب.
-
کاشک
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [قدیمی] kāšk = کاش۱: ◻︎ کاشک تنم بازیافتی خبر دل / کاشک دلم بازیافتی خبر تن (رابعهبنتکعب: شاعران بیدیوان: ۷۵).
-
رادیکال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: radical] rādikāl ۱. (شیمی) بنیان.۲. ریشه و اصل کلمه.۳. (ریاضی) علامت جذر و کعب.۴. (صفت) (سیاسی) طرفدار اصلاحات اساسی در امور کشور برای آسایش مردم.