کفاءلغتنامه دهخداکفاء. [ ک َ ] (ع اِ) پاداش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پاداش و جزا. || همتا و مانند. (ناظم الاطباء).
کفاءلغتنامه دهخداکفاء. [ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ کَف ء. (ناظم الاطباء). ج ِکفؤ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (شرح قاموس ). || ج ِ کفی ٔ. (از تاج العروس ) (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة). رجوع به مفردات کلمه شود.
کفاءلغتنامه دهخداکفاء. [ ک ِ ] (ع اِ) همتا و برابر و مثل و نظیر. (ناظم الاطباء). مثل . (از اقرب الموارد). مانند و برابر. (آنندراج ). یقال «لا کفاء له ؛ ای لانظیر» و «هذا کفاؤه ؛ ای مثله » و «الحمدﷲ کفاء الواجب »؛ ای مایکون مکافئاً له ، ای مساو له . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقر
کفاءلغتنامه دهخداکفاء. [ ک ِ ] (ع مص ) مکافاة. پاداش دادن . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). رجوع به مکافاة و مکافات شود.
کیفالغتنامه دهخداکیفا. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) زخم مهلک . || رنج و آزار و درد. کیغا. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). رجوع به کیغا شود.
کفالغتنامه دهخداکفا. [ ] (اِ) در فهرست مخزن الادویه این کلمه در فصل الکاف مع الفاء بدینسان «کفا وکفری وعای طلع نخل است » آمده ولی در متن این کتاب وهمچنین در کتاب اختیارات بدیعی و تحفه ٔ حکیم مؤمن و الفاظ الادویه کفا نیامده است . رجوع به کفری شود.
کفالغتنامه دهخداکفا. [ ک َ ] (اِ) رنج و سختی و محنت و تنگی . (برهان ). سختی و رنج . (لغت فرس چ اقبال ص 13 و 14). محنت و رنج . (انجمن آرا) (آنندراج ). سختی و محنت و مشقت و تنگی . (ناظم الاطباء) : م
کفائیلغتنامه دهخداکفائی . [ ک ِ ] (ع ص نسبی ) منسوب به کفایت . کفایی . (از فرهنگ فارسی معین ).- واجب کفائی ؛ (در اصطلاح فقه ) امری واجب که چون یک یا چند تن آن را انجام دهند اجرای آن از عهده ٔ دیگران ساقط شود. مانند نماز میت و جهاد. مقابل واجب عینی مانند نماز و زکوة
کفاءةلغتنامه دهخداکفاءة. [ ک َ / ک ُ ءَ ] (ع اِ) بار خرمابن در سال آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بار خرمابن در یک سال . (از ناظم الاطباء). بار آن سال درخت خرما. (شرح قاموس ). || منافع کشت زمین در سال آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). منافع زمی
کفاءةلغتنامه دهخداکفاءة. [ ک َ ءَ ] (ع اِ) پاداش . کفاء. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). پاداش و جزا. (ناظم الاطباء).
کفاءةلغتنامه دهخداکفاءة. [ ک َ ءَ ] (ع مص ) همتا و مانند شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). همتا گشتن و مانند شدن . (ناظم الاطباء). حالتی که در آن چیزی با چیزی دیگر برابر و مساوی باشد. (از اقرب الموارد).مانند همدیگر شدن دو قوم . (غیاث ) (آنندراج ). || نظیرو مانند بودن زوج برای زوجه . (از تعریفات
کفاءةدیکشنری عربی به فارسیاستعداد , گنجايش , شايستگي , لياقت , تمايل طبيعي , ميل ذاتي , اثر , تاثير , سودمندي , درجه تاثير , بازده , بهره وري , راندمان
کفولغتنامه دهخداکفؤ. [ ک ُف ْءْ ] (ع اِ) همتا و مانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مثل . (از اقرب الموارد). ج ، اکفاء. (منتهی الارب )(آنندراج ). ج ، اکفاء و کِفاء. (از اقرب الموارد).
کف ءلغتنامه دهخداکف ء. [ ک َف ْءْ ] (ع اِ) مانند و همتا. (منتهی الارب ). مثل و مانند و همتا. (ناظم الاطباء). نظیر و مساوی . (از معجم متن اللغة). ج ، کفاء. (ناظم الاطباء). و رجوع به کفؤ شود.
کفولغتنامه دهخداکفؤ. [ ک َ ف ُءْ ] (ع اِ) مانند و همتا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مماثل . (از اقرب الموارد). ج ، کِفاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بی مثال :- بی کفؤ ؛ بی مانند : به مجلس خدایگان بی کفؤ که نافریده همچو اوخ
مکافاةلغتنامه دهخدامکافاة. [ م ُ ] (ع مص ) پاداش کردن . (منتهی الارب ). پاداش دادن کسی را و مانند کار وی کردن . (از ناظم الاطباء). پاداش دادن . کِفاء. || کفایت کردن کسی را. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) کفایت و گویند رجوت مکافاتک ؛ ای کفایتک . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مقابله ٔ نیکی
شکست خوردنلغتنامه دهخداشکست خوردن . [ ش ِ ک َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) انهزام . شکست یافتن . شکست دیدن . مغلوب شدن . (یادداشت مؤلف ). منهزم شدن . (زمخشری ) (ناظم الاطباء). انهزام یافتن و متفرق و پریشان گشتن . (ناظم الاطباء).- امثال
کفاءةلغتنامه دهخداکفاءة. [ ک َ / ک ُ ءَ ] (ع اِ) بار خرمابن در سال آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بار خرمابن در یک سال . (از ناظم الاطباء). بار آن سال درخت خرما. (شرح قاموس ). || منافع کشت زمین در سال آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). منافع زمی
کفاءةلغتنامه دهخداکفاءة. [ ک َ ءَ ] (ع اِ) پاداش . کفاء. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). پاداش و جزا. (ناظم الاطباء).
کفاءةلغتنامه دهخداکفاءة. [ ک َ ءَ ] (ع مص ) همتا و مانند شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). همتا گشتن و مانند شدن . (ناظم الاطباء). حالتی که در آن چیزی با چیزی دیگر برابر و مساوی باشد. (از اقرب الموارد).مانند همدیگر شدن دو قوم . (غیاث ) (آنندراج ). || نظیرو مانند بودن زوج برای زوجه . (از تعریفات
کفاءةدیکشنری عربی به فارسیاستعداد , گنجايش , شايستگي , لياقت , تمايل طبيعي , ميل ذاتي , اثر , تاثير , سودمندي , درجه تاثير , بازده , بهره وري , راندمان
مکفاءلغتنامه دهخدامکفاء. [ م ُ ف َءْ ] (ع ص ) مکفاءاللون ؛ آنکه رنگش دگرگون شده باشد. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به مکفوء شود.
استکفاءلغتنامه دهخدااستکفاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کفایت کردن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). کارگزاری خواستن . کفایت خواستن . (منتهی الارب ). || یکساله نتاج ستور خواستن از کسی . (منتهی الارب ).
اکفاءلغتنامه دهخدااکفاء. [ اَ ] (ع اِ) اکفا. ج ِکُفْو و کُفو. (از دهار) (ناظم الاطباء) : چیزها گفت و کرد [ حسنک وزیر ] که اکفاء آنرا احتمال نکنند تا به پادشاه چه رسد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 176). چندان که بدو [ گاو ] رسیدم سخن به طریق اک
اکفاءلغتنامه دهخدااکفاء. [ اِ ] (ع مص ) اکفا. خمانیدن و کج کردن ظرف را تا آنچه در وی باشد بریزد. (از مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || میل کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مایل گردانیدن . || برگردانیدن کسی را از
انکفاءلغتنامه دهخداانکفاء. [ اِ ک ِ ] (ع مص ) برگردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بازگشتن . (از اقرب الموارد). فاگشتن . (تاج المصادر بیهقی ). انصراف . (از اقرب الموارد). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || برگردیدن رنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). برگشتن رنگ . (از