کفاشیلغتنامه دهخداکفاشی . [ ک َف ْ فا ] (حامص ) کفشدوزی . کفش فروشی . (ناظم الاطباء). عمل و شغل کفاش . (فرهنگ فارسی معین ).کفشگری . ارسی دوزی . (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) دکان و مغازه ٔ کفاش . (فرهنگ فارسی معین ).
قفصیلغتنامه دهخداقفصی . [ ق ُ] (اِخ ) احمدبن حسن بن احمد سلیمان ، منسوب به قفص نزدیک بغداد، مکنی به ابوسعد. شیخی صالح بود و به بغداد سکونت گزید. و از حسن بن طلحة نعالی و جز او حدیث شنید. حسن بن طلحه او را در شمار شیوخ خویش آورده است و گوید مولد او به قفص نزدیک بغداد به سال <span class="hl" di