کفویتلغتنامه دهخداکفویت . [ ک ُ وی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مأخوذ از کفو عربی ، هم شأنی . هم رتبگی . (یادداشت مؤلف ) : مادر شهزاده گفت از نقص عقل شرط کفویت بود در عقل و نقل .مولوی .
کیفیاتلغتنامه دهخداکیفیات . [ ک َ / ک ِ فی یا ] (از ع ، اِ) ج ِ کیفیت . چگونگیها. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیفیت شود.- کیفیات اربعه ؛ حرارت و برودت و رطوبت و یبوست باشد، و آن را کیفیات اولی نیز گویند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخ
کفتلغتنامه دهخداکفت . [ ک َ ] (ع اِ) لایه ٔ فلز بسیار قیمتی که روی فلز دیگر را می پوشاند. (از دزی ج 2 ص 476).