کلالتلغتنامه دهخداکلالت . [ ک َ ل َ ] (ع مص ) مانده شدن و کند شدن . (غیاث ). مانده شدن . کند شدن شمشیر و زبان و بینایی چشم . کلال . کلالة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چه خواطر و ضمایر ایشان را کلالت و فتور و تعب و نصب زیادت گرداند. (تاریخ بیهق ص <span class="hl" dir="
قلیلاتلغتنامه دهخداقلیلات . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قلیلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قلیلة و قلیل شود.
ملالتلغتنامه دهخداملالت . [ م َل َ ] (ع مص ، اِمص ) ملالة. ملال . رجوع به ملال و ملالة شود. || ستوهی . ستهی . سیرآمدگی . تنگدلی . بیزاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از تازی ،تعب و ماندگی و آزردگی . (ناظم الاطباء) : ((بس ای ملک )) ز عطای تو خیره چون گویند<b
کندیلغتنامه دهخداکندی . [ ک ُ ] (حامص ) کند بودن . آهستگی . بطء. مقابل تندی و سرعت . (فرهنگ فارسی معین ). مقابل تندی . درنگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ورا کندرو خواندندی به نام به کندی زدی پیش بیداد گام . فردوسی (از یادداشت به خط مرحو
مندفعلغتنامه دهخدامندفع. [ م ُ دَ ف ِ ] (ع ص ) دفعشونده .(غیاث ). دفعشونده و دورشونده . (آنندراج ). دورشونده و دفعشده و دورکرده شده و رانده شده و اخراج شده و بدرکرده شده . (ناظم الاطباء) : چه به برکت و پرتونور ارادت و طلب حق که در نهاد ایشان است بعضی از ظلمت وجود مندفع
تذکرلغتنامه دهخداتذکر. [ ت َ ذَک ْ ک ُ ] (ع مص )یاد کردن و با یاد آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از غیاث اللغات ). یاد کردن . (دهار). با یاد آوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یاد آوردن و ذکر کردن . (آنندراج ) یاد کردن چیزی را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) :<
کعبتینلغتنامه دهخداکعبتین . [ ک َ ب َ ت َ ] (ع اِ) دو طاس بازی نرد یعنی دو مهره ٔ کوچک شش پهلوی از استخوان و بر هر ضلعی از اضلاع ششگانه ٔ آن دو به ترتیب از عدد یک تا شش نقش کنند، یعنی هر پهلو و جانبی دارای یکی ازین شش عدد است و آن را هوسین نیز گویند. (از ناظم الاطباء). و ترتیب نقشها چنین است که