کلانساللغتنامه دهخداکلانسال . [ ک َ ] (ص مرکب ) سالمند. به زاد برآمده . مقابل خردسال . که سال بر او بسیار باشد. پیر. مسن . بزرگسال . بسیارسال . هرم . طواز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قِلحَم . (صراح اللغة)، پیر. سالدیده . مسن . (ناظم الاطباء). مقابل خردسال و میان سال . (فرهنگ فارسی معین ).
شعصبلغتنامه دهخداشعصب . [ ش َ ص َ ] (ع ص ) پیر کلانسال . (ناظم الاطباء). مرد کلانسال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شهربلغتنامه دهخداشهرب . [ ش َ رَ ] (ع ص ) مرد کلانسال . (منتهی الارب ). مرد کلانسال و شیخ . || (اِ) حوضچه ٔ زیر خرمابن . (ناظم الاطباء). شهربة، یکی . رجوع به شهربة شود.
شملقلغتنامه دهخداشملق . [ ش َ ل َ ] (ع ص ) گنده پیر کلانسال . (منتهی الارب ). زن گنده پیر کلانسال . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گویند آن با سین (سملق ) است . (از اقرب الموارد).