کلنجرلغتنامه دهخداکلنجر. [ ک ِ ل َ ج َ ] (اِخ ) نام موضعی و قلعه ای است در هندوستان . (برهان ) (آنندراج ). موضعی در هندوستان . (ناظم الاطباء). مخفف کالنجر. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به کالنجر شود.
کلنجرواژهنامه آزادنوعی انگور سیاه: و از آن دو نوع است که در هیچ ناحیت ربع مسکون یافته نشود:یکی پرنیان و دوم کلنجری تنک پوست خرد تکس بسیار آب گویی که در او اجزای ارضی نیست. نظامی عروضی؛ چهارمقاله
کلنجارلغتنامه دهخداکلنجار. [ ک ِ ل ِ ] (اِ) به معنی خرچنگ باشد که به زبان عربی سرطان گویند. (از برهان ) (از آنندراج ). خرچنگ و سرطان . (ناظم الاطباء). در شیراز کِرِنجال به معنی خرچنگ است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به کلنجک شود.- کلنجار رفتن با کسی یا چیزی
کلنجارفرهنگ فارسی عمید۱. بحث؛ درگیری: دیروز با زن همسایه مشغول کلنجار بود.۲. پرداختن؛ ور رفتن.⟨ کلنجار رفتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. بگومگو کردن؛ بحث و درگیری داشتن: هر شب با هم کلنجار میرفتیم.۲. پرداختن؛ ور رفتن: اینقدر با آن ماشین کلنجار نرو.
کلنجریلغتنامه دهخداکلنجری . [ ک ِ ل َ ج َ ] (ص نسبی ) مردمی را گویند که منسوب به کلنجر باشند که نام موضعی و قلعه ای است . (برهان ). منسوب به کلنجر هندوستان . (ناظم الاطباء). منسوب به کلنجر. از مردم کلنجر. اهل کلنجر. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلنجر شود. || (اِ) نام نوعی از انگور سیاه است و
کلنجریلغتنامه دهخداکلنجری . [ ک ِ ل َ ج َ ] (ص نسبی ) مردمی را گویند که منسوب به کلنجر باشند که نام موضعی و قلعه ای است . (برهان ). منسوب به کلنجر هندوستان . (ناظم الاطباء). منسوب به کلنجر. از مردم کلنجر. اهل کلنجر. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلنجر شود. || (اِ) نام نوعی از انگور سیاه است و