کلیدپیچلغتنامه دهخداکلیدپیچ . [ ک ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از پیچ که رقعه ای به شکل کلید بر آن پیچند و با یکدیگر فرستند. (از آنندراج ) (از فرهنگ فارسی معین ) : تمهید صد گشاد بود اضطراب ماکار کلیدپیچ کند پیچ و تاب ما.محسن تأثیر (از آنندراج ).<
کلچیدگیلغتنامه دهخداکلچیدگی . [ ک َ دَ / دِ ] (حامص ) صفت کلچیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حالت و چگونگی کلچیده . و رجوع به کلچیده و کلچیدن و کلچانیدن شود.
بی کلیدیلغتنامه دهخدابی کلیدی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) نداشتن کلید. || غیرقابل دخول بودن : ای باغ ارم به بی کلیدی فردوس فلک به ناپدیدی . نظامی .رجوع به کلید شود.
تقاطع کلیدیcritical intersectionواژههای مصوب فرهنگستانتقاطعی در یک سامانۀ هماهنگ چراغ راهنمایی که عملکرد آن در یک بازۀ زمانی مشخص در بالاترین سطح اشباع است