کلیدپیچلغتنامه دهخداکلیدپیچ . [ ک ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از پیچ که رقعه ای به شکل کلید بر آن پیچند و با یکدیگر فرستند. (از آنندراج ) (از فرهنگ فارسی معین ) : تمهید صد گشاد بود اضطراب ماکار کلیدپیچ کند پیچ و تاب ما.محسن تأثیر (از آنندراج ).<
کلچیدگیلغتنامه دهخداکلچیدگی . [ ک َ دَ / دِ ] (حامص ) صفت کلچیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حالت و چگونگی کلچیده . و رجوع به کلچیده و کلچیدن و کلچانیدن شود.
بی کلیدیلغتنامه دهخدابی کلیدی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) نداشتن کلید. || غیرقابل دخول بودن : ای باغ ارم به بی کلیدی فردوس فلک به ناپدیدی . نظامی .رجوع به کلید شود.
تقاطع کلیدیcritical intersectionواژههای مصوب فرهنگستانتقاطعی در یک سامانۀ هماهنگ چراغ راهنمایی که عملکرد آن در یک بازۀ زمانی مشخص در بالاترین سطح اشباع است
بی کلیدیلغتنامه دهخدابی کلیدی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) نداشتن کلید. || غیرقابل دخول بودن : ای باغ ارم به بی کلیدی فردوس فلک به ناپدیدی . نظامی .رجوع به کلید شود.
تقاطع کلیدیcritical intersectionواژههای مصوب فرهنگستانتقاطعی در یک سامانۀ هماهنگ چراغ راهنمایی که عملکرد آن در یک بازۀ زمانی مشخص در بالاترین سطح اشباع است
بی کلیدیلغتنامه دهخدابی کلیدی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) نداشتن کلید. || غیرقابل دخول بودن : ای باغ ارم به بی کلیدی فردوس فلک به ناپدیدی . نظامی .رجوع به کلید شود.
حوزة فرایند کلیدیkey process areaواژههای مصوب فرهنگستانخوشهای از فعالیتهای مرتبط که اگر با هم اجرا شوند، مجموعهای از اهدافی را که برای سازماندهی تواناییها در سطح معینی از بلوغ سازمانی مهم هستند، محقق میکنند
تقاطع کلیدیcritical intersectionواژههای مصوب فرهنگستانتقاطعی در یک سامانۀ هماهنگ چراغ راهنمایی که عملکرد آن در یک بازۀ زمانی مشخص در بالاترین سطح اشباع است
جاکلیدیkey rackواژههای مصوب فرهنگستاندر مهمانخانههای سنتی یا در قدیم، قابی با گیرهها یا حفرههای لانهکبوتری پرشمار، در نزدیک پیشخان مهمانخانه برای قرار دادن کلید اتاقها