لغتنامه دهخدا
کماس . [ ک َ ] (اِ) کوزه ها بود پهن از سفال که در زیر بغل درآویزند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 200). نوعی از تنگ باشد و آن گرد و پهن و گردن کوتاه می باشد به اندام کاسه پشت و آن را ازسفال و چوب هم می سازند و بیشتر شبانان و مسافران دارند. (برهان )