قمرزلغتنامه دهخداقمرز. [ ق ُ م َ رِ / ق ُم ْ م َ رِ ] (ع ص ) کوچک گوش . (اقرب الموارد). خردگوش . (منتهی الارب ). || کوتاه بالا. (منتهی الارب ). قصیر. (اقرب الموارد). رجل قمرز؛ مردی خرد. (مهذب الاسماء).
کمپرسلغتنامه دهخداکمپرس . [ ک ُ رِ ] (فرانسوی / انگلیسی ،اِ) (در اصطلاح فیزیک ) عمل دستگاه متراکم کننده ٔ گاز بنزین و بخار موتور. (فرهنگ فارسی معین ). || در اتومبیل به بخاری که از لوله ٔ اگزوز خارج می شود اطلاق می گردد. (فرهنگ فارسی معین ). || تربند. (یادداشت
کمپرسفرهنگ فارسی معین(کُ پْ رِ) [ فر. ] (اِ.) تکه پارچة خیسی که روی قسمت زخم شده یا ملتهب بیمار می گذارند.
أثْقَلَ کاهِلَهُدیکشنری عربی به فارسیبر دوشش سنگيني کرد , کمرش را شکست , گران آمد براو , آزرد او را , ناراحت کرد او را , خسته کرد او را