کمکملغتنامه دهخداکمکم . [ ک ُ ک َ ] (اِخ ) بلادی است در اول ساحل دریا متصل به ارض چین و از قلمرو بلهر است . (از اخبار الصین و الهند ص 12).
قمقملغتنامه دهخداقمقم . [ ق ِ ق ِ ] (ع اِ) غوره ٔ خشک . (منتهی الارب ). غوره ٔ خرمای خشک . || پَر. (اقرب الموارد).
قمقملغتنامه دهخداقمقم . [ ق ُ ق ُ ] (ع اِ) سبو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || حلقوم . (اقرب الموارد). نای گلو. (منتهی الارب ). || ظرف و آوند عطار. (اقرب الموارد). کُمکُم . (منتهی الارب ). || ظرفی است مسین که آب را در آن گرم کنند و آن را محم نامند و مردم شام آن را غلایه خوانند. (اقرب الموا
قماقملغتنامه دهخداقماقم . [ ق َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قمقام . بزرگ بسیارعطا. (اقرب الموارد) : و بمظاهرت قماقم قوم ... از قم اقامه رسم معارضت کرد. (دره ٔ نادره چ شهیدی ص 714). || روزهایی است از آخر ایلول به اندازه ٔ ماه های سال که چنانکه گوین
قماقملغتنامه دهخداقماقم . [ ق ُق ِ ] (ع ص ، اِ) دریا یا معظم آن . (اقرب الموارد). || عدد بسیار یا معظم آن . (منتهی الارب ). || گویند سید قماقم ، برای کثرت خیر او. (اقرب الموارد). سید قماقم ؛ مهتر باخیر. (منتهی الارب ).
متکمکملغتنامه دهخدامتکمکم . [ م ُ ت َ ک َ ک ِ ] (ع ص ) کلاه گرد پوشیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به تکمکم شود.
تکمکملغتنامه دهخداتکمکم . [ ت َ ک َ ک ُ ] (ع مص ) کلاه گرد پوشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پوشیدن کُمَّة و آن قلنسوه ٔ مدور است . (از اقرب الموارد). || فروشدن در جامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || فروپوشیدن سر را. (منتهی الارب ) (آنندراج )