کمککارصحنهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه نه، تکنیسین، برقکار، گریمور، چهرهپرداز، منشی صحنه، مسئول جلوههای ویژه، متصدی لباس انیماتور دکوراتور، طراح صحنه، صحنهآرا، طراح تزیینات
چقمقلغتنامه دهخداچقمق . [ چ َ م َ ] (ترکی ، اِ) مخفف چقماق است که آتشزنه باشد. (برهان ). چقماق . و آتشزنه . (ناظم الاطباء). چخماخ . چخماق . چخمق . سنگ چخماق . و رجوع به چخماق شود.
کمقلغتنامه دهخداکمق . [ ک ُ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گنجگاه است که در بخش سنجبد شهرستان هروآباد واقع است و 171 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کمکلغتنامه دهخداکمک . [ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهرکی است که در بخش شیب آب شهرستان زابل واقع است و 1650 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کمکلغتنامه دهخداکمک . [ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاردولی است که در بخش اسدآباد شهرستان همدان واقع است و 1100 تن سکنه دارد. در دو محل به فاصله ٔ سه کیلومتر واقع و کمک بالا و پائین نامیده می شوند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8