کمحرفیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه کمحرفی، کمگویی، خاموشی، سکوت احتیاط در سخنگویی، کتمان مختصرگویی، ایجاز بیصدایی
کم حرفدیکشنری فارسی به انگلیسیclose, closemouthed, dumb, inward, laconic, mute, reticent, saturnine, short-spoken, silent, taciturn, terse, tight-lipped, uncommunicative, undemonstrative
کمحرففرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه محرف، کمسخن، کمگفتار، خاموش، ساکت، زباندرقفا موجز، محتاط، گنگ
اجتماعی نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی اجتماعی نبودن، خجالتی بودن، اجتناب، کمحرفی، مردمگریزی تجرد خجالت، شرم
ایجازفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ایجاز، اختصار، حذف، تلخیص، کمحرفی مُخلَص، لُبِ کلام، منتخب کوتاهی
کملغتنامه دهخداکم . [ ک َ ] (ص ، ق ) اندک باشد که در مقابل بسیار است . (برهان ) (آنندراج ). اندک و قلیل . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). قلیل . نذر. یسیر. اندک . نزیر. نزر. منزور. بخس . مقابل بسیار و کثیر و زیاد وبیش و افزون . با آمدن ، آوردن ، دادن ، زدن ، شدن ، کردن صرف شود. (یادد