لغتنامه دهخدا
کم . [ ک َم م ] (ع مص ) پوشیدن چیزی را. (از منتهی الارب ). پوشیدن . (آنندراج ): کم الشی ٔ کما؛ پرده کشید بر آن و پوشید آن را. (از اقرب الموارد). || پوشیدن و بستن سر خم را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): کم الحب ؛ بست سر خم را. (از اقرب الموارد). || فراهم آمدن مر