خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کنانه
/kanāne/
معنی
کهنه: ◻︎ به روزگار تو نو شد ز سر جهان کهن / کنانه گر شود آن هم به روزگار تو باد (کمالالدین اسماعیل: لغتنامه: کنانه).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ نو] [قدیمی] kanāne کهنه: ◻︎ به روزگار تو نو شد ز سر جهان کهن / کنانه گر شود آن هم به روزگار تو باد (کمالالدین اسماعیل: لغتنامه: کنانه).
-
کنانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کنانَة، جمع: کنائن و کنانات] [قدیمی] kenāne جعبۀ چوبی یا چرمی که تیرها را در آن میگذاشتند؛ تیردان.
-
کنانه
لغتنامه دهخدا
کنانه . [ ک َ ن َ / ن ِ] (ص ) کهنه باشد که در مقابل نو است . (برهان ). کهنه شده ، ضد نو. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ). کهنه ، ضد نو و فرسوده . (ناظم الاطباء) : هر روز بدار حرف شاهانه از مال کنانه وز مال نو. سوزنی .بخشد به مروت و نه اندیشد...
-
کنانه
فرهنگ فارسی معین
(کَ نِ) (ص .) کهنه ، فرسوده .
-
واژههای مشابه
-
کنانة
لغتنامه دهخدا
کنانة. [ ک ِ ن َ ] (اِخ ) ابن عبدیالیل ثقفی . مردی جاهلی و از اهل طائف (در حجاز) بود. وی در زمان خود رئیس قبیله ٔ ثقیف بود و اسلام را درک کرد و با هیئت نمایندگان ثقیف بعد از حصار طائف نزد پیغمبر(ص ) رفت . همه ٔ هیئت جز کنانة اسلام آوردند و او به بلاد...
-
کنانة
لغتنامه دهخدا
کنانة. [ ک ِ ن َ ] (اِخ ) ابن عوف عذره از طایفه ٔ کلب از قضاعه و جد جاهلی است . به فرزندان وی «کنانه ٔ عذره » گویند. بنوعدی ، بنوحبیب و بنوجناب از آنها هستند. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 817).
-
کنانة
لغتنامه دهخدا
کنانة. [ ک ِ ن َ ] (اِخ ) ابن بشر تجیبی . وی در زمره ٔ کسانی بود که از مصر برای برکنار ساختن عثمان به مدینه آمد و در کشتن او هم شریک بود. معاویةبن ابی سفیان به خونخواهی عثمان او را گرفت و با ابن حذیفه و ابن عدیس در لد (به فلسطین ) زندانی کرد سپس از ز...
-
کنانة
لغتنامه دهخدا
کنانة. [ ک ِ ن َ ] (اِخ ) نام پسر خزیمه که پدر قبیله ای است از مضر و مولای صفیه بنت حی ، زوج النبی صلی اﷲ علیه و سلم که تابعی است . (منتهی الارب ). ابن خزیمةبن مدر که از طایفه ٔمضربن عدنان جد جاهلی از سلسله نسب نبوی . فرزندان او بطن بزرگی از مضریه ان...
-
کنانة
لغتنامه دهخدا
کنانة. [ ک ِ ن َ ] (ع اِ) کیش تیر که آن راترکش گویند. (غیاث ). تیردان چرمین بی چوب یا بر خلاف آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیردان . (دهار). شکا. شغا. جعبه . ترکش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
کهنه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ نو] kohne ۱. دیرینه.۲. فرسوده؛ کنانه.
-
غنم
لغتنامه دهخدا
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن ثعلبةبن حرث بن مالک بن کنانه . بطنی از کنانه بود. (از تاج العروس ).
-
غنم
لغتنامه دهخدا
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن مالک بن کنانة. بطنی است از کنانه . (از تاج العروس ).
-
کهن
واژگان مترادف و متضاد
باستانی، باستان، دیرینه، قدیم، کنانه، کهنه ≠ جدید، نو