لغتنامه دهخدا
کنانیدن . [ ک ُ دَ ] (مص ) کردن فرمودن و ساختن فرمودن . (ناظم الاطباء). کردن فرمودن . به کردن واداشتن . به کردن داشتن دیگری را. به کاری داشتن . واداشتن به کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دستور دادن به دیگری تا کاری را انجام دهد. کردن فرمودن . (فرهنگ فارسی معین ): اهرار؛ ب