کندرانلغتنامه دهخداکندران . [ ک ُ دُ ] (اِخ ) قریه ای از قرای قاین طبس است و از اینجاست ابوالحسن علی بن محمدبن اسحاق بن ابراهیم کندرانی . (از لباب الانساب ) (از معجم البلدان ).
قندرانلغتنامه دهخداقندران . [ ] (اِ) قندرون . بعجمی و ترکی و اصفهانی علک البطم است و گفته اند اسم عجمی صعتر است . (فهرست مخزن الادویة). رجوع به قندرون و تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
قندرانفرهنگ فارسی معین(قَ دَ) (اِ.) شیرابة مترشح از ساقة شنگ را گویند که بر اثر قطع ساقة گیاه ترشح می شود و در برابر هوا انجماد پیدا می کند و در ده ها زنان و دختران مانند سقز آن را می جوند، قندرون .
کندرانیلغتنامه دهخداکندرانی . [ ک ُ دُ ] (ص نسبی ) نسبت است مر کندران را. (از لباب الانساب ) (الانساب سمعانی ).
چشمه هلنگلغتنامه دهخداچشمه هلنگ . [ چ َ م َ هَُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه که در 48 هزارگزی جنوب کندران و 6 هزارگزی راه فرعی شاه آباد به گهواره واقع است . کوهستانی و سردسیر است و <span class="hl" dir="ltr"
کندرانیلغتنامه دهخداکندرانی . [ ک ُ دُ ] (ص نسبی ) نسبت است مر کندران را. (از لباب الانساب ) (الانساب سمعانی ).