کندلوواژهنامه آزادنوعی هیزم کوچک که آب سیل با خود می آورده ومردم آن را برای پخت و پز جمع آوری می کردند
قندیلولغتنامه دهخداقندیلو. [ ق َ دیل ْ لو ] (اِخ ) دهی است از حومه ٔ بخش اسکو شهرستان تبریز، واقع در 14هزارگزی جنوب اسکو و 15هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اسکو. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن <span class="hl" dir="ltr
کندلیلغتنامه دهخداکندلی . [ ک َ دَ لا ] (ع اِ)کندلاء. گیاهی است که به آب دریا روید، معروف به شوری . پوست آن زعفران رنگ است و بدان پوست پیرایند و صمغ آن جهت باه نافع و جید. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کندلیلغتنامه دهخداکندلی . [ ک َ ن َ دَ ] (اِخ ) حیدرآباد. روستائی در بخش حومه ٔ شهرستان خوی . و رجوع به حیدرآباد شود.
قندلیلغتنامه دهخداقندلی . [ ق َ دَ لی ی ] (ع اِ) درختی است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
لولغتنامه دهخدالو. (پسوند) مزید مؤخر امکنه باشد: پیچه لو.آب لو. مقصودلو. کندلو. دیرسمالو. زیادلو. فراسانلو.بالو. خرسگلو. قولو. فهلو (پهله = فهله ). سپانلو.