activatingدیکشنری انگلیسی به فارسیفعال کردن، کنشور کردن، بفعالیت پرداختن، تخلیص کردن، سوق دادن، بکار انداختن
activateدیکشنری انگلیسی به فارسیفعال کردن، کنشور کردن، بفعالیت پرداختن، تخلیص کردن، سوق دادن، بکار انداختن
activatedدیکشنری انگلیسی به فارسیفعال شده، فعال کردن، کنشور کردن، بفعالیت پرداختن، تخلیص کردن، سوق دادن، بکار انداختن