کنشوَرagent 3واژههای مصوب فرهنگستانکنشگری که قابلیت انجام دادن کار هدفمند یا اِعمال قدرت سیاسی را دارد
نشاطدیکشنری عربی به فارسیکنش وري , فعاليت , کار , چابکي , زنده دلي , اکتيوايي , نشاط , شلوغي , هايهو , جنبش , تقلا , کوشش , شلوغ کردن , تقلا ياکشمکش کردن
واکنشوَریreactivity 2واژههای مصوب فرهنگستانمعیاری برای نشان دادن میزان دور بودن حالت واکنشگاه/ رآکتور هستهای از وضعیت بحرانی آن