کهکینواژهنامه آزاد(خراسانی، کرمانی) کَهکین، چاه کَن؛ کسی که در کاریز (قنات) و لایروبی آن کار می کند.
باب کهکینلغتنامه دهخداباب کهکین . [ ک َ کی ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان در 67هزارگزی شمال خاوری رفسنجان بکرمان . سکنه 35 تن . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
کهکانلغتنامه دهخداکهکان . [ ک ُ ] (اِخ ) فرهاد عاشق شیرین . (ناظم الاطباء). رجوع به کوهکن (اِخ ) شود.
کهکانلغتنامه دهخداکهکان . [ ک ُ] (نف مرکب ) به معنی کوهکن باشد. (برهان ) (از آنندراج ). کننده ٔ کوه . (فرهنگ رشیدی ). کوه کن و کوه تراش . (ناظم الاطباء) : ز جان به فکرت محکم برون کنند ثناش ز کوه ، زرّ به آهن برون کند کهکان . عنصری (دیوان چ
کهکانیلغتنامه دهخداکهکانی . [ ک ُ ] (حامص مرکب ) کوهکنی . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). شغل کوهکن . کوه کنی . (ناظم الاطباء) : فرهاد به کهکانی ، شیرین به کف آوردی گر در کف او بودی هم شدت تو میتین . سوزنی (از فرهنگ رشیدی ).رجوع
باب کهکینلغتنامه دهخداباب کهکین . [ ک َ کی ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان در 67هزارگزی شمال خاوری رفسنجان بکرمان . سکنه 35 تن . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
باب کهکینلغتنامه دهخداباب کهکین . [ ک َ کی ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان در 67هزارگزی شمال خاوری رفسنجان بکرمان . سکنه 35 تن . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).