کواتلغتنامه دهخداکوات . [ ک َوْ وا ] (ع اِ) ج ِ کوة [ ک َوْ وَ / ک ُوْ وَ ]. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کوة شود.
کوادلغتنامه دهخداکواد. [ ک ُ ](اِخ ) قباد معرب آن است . (آنندراج ). صورت اصلی و نخستین غباد و قباد است . و رجوع به غباد و قباد شود.
کواتلغتنامه دهخداکوات . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پشتکوه سورتچی بخش چهاردانگه است که در شهرستان ساری واقع است و 265 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
قواتلغتنامه دهخداقوات . [ ق ُ ] (ع اِ) قوت . (منتهی الارب ). خورش به اندازه ٔ قوام بدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). المسکة من الرزق . (اقرب الموارد). رجوع به قوت شود.
قواتلغتنامه دهخداقوات . [ ق ُوْ وا ] (ع اِ) ج ِ قُوَّة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی توانایی . (آنندراج ). رجوع به قوة و قوت شود.
کواذبلغتنامه دهخداکواذب . [ ک َ ذِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کاذبة. (از اقرب الموارد). ج ِ کاذب . (ناظم الاطباء). رجوع به کاذب و کاذبة شود.
کواذخرهلغتنامه دهخداکواذخره . [ ک ُخ ُرْ رَ ] (اِخ ) از شهرهای معروف ایران قدیم در پارس و شهر کارزین کرسی نشین آن بود و قباد پدر انوشروان آن را بنا کرده بود. قبادخره . (از یشتها ج 2 ص 311).
شاد کواذلغتنامه دهخداشاد کواذ. [ ک ُ ] (اِخ ) (ایران ...) در مجمل التواریخ و القصص شهری میان حلوان و شهر زول (شهر زور) معرفی شده و عمارت آن به قباد فیروز نسبت داده شده . ظاهراً همان شاد قباد است . رجوع به قباد شود.
رام کواذلغتنامه دهخدارام کواذ. [ ک ُ ] (اِخ ) شهری بوده در زمان ساسانیان در سرحد فارس و خوزستان بنانهاده ٔ کواذ [ قباد پدر انوشیروان ] . رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 377 شود.
سامبیکهلغتنامه دهخداسامبیکه . (اِخ ) زن کواذ (قباد) که دختر او نیز بوده و از مزاوجت این پادشاه با دختر خود موسوم به سامبیکه ، کاوس بوجود آمده است . (ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 377 و 378).
بازانسلغتنامه دهخدابازانس . [ ن ِ ] (اِخ ) نام پزشک و اسقف مسیحیان ایران است که در انجمن روحانیون که از طرف کواذ برای مباحثه با مدافعین کیش مزدکی فراهم شد، دعوت شده بود. رجوع به ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 384 شود.
کواذبلغتنامه دهخداکواذب . [ ک َ ذِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کاذبة. (از اقرب الموارد). ج ِ کاذب . (ناظم الاطباء). رجوع به کاذب و کاذبة شود.
کواذخرهلغتنامه دهخداکواذخره . [ ک ُخ ُرْ رَ ] (اِخ ) از شهرهای معروف ایران قدیم در پارس و شهر کارزین کرسی نشین آن بود و قباد پدر انوشروان آن را بنا کرده بود. قبادخره . (از یشتها ج 2 ص 311).
شاد کواذلغتنامه دهخداشاد کواذ. [ ک ُ ] (اِخ ) (ایران ...) در مجمل التواریخ و القصص شهری میان حلوان و شهر زول (شهر زور) معرفی شده و عمارت آن به قباد فیروز نسبت داده شده . ظاهراً همان شاد قباد است . رجوع به قباد شود.
رام کواذلغتنامه دهخدارام کواذ. [ ک ُ ] (اِخ ) شهری بوده در زمان ساسانیان در سرحد فارس و خوزستان بنانهاده ٔ کواذ [ قباد پدر انوشیروان ] . رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 377 شود.