خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوتاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کوتاه
/kutāh/
معنی
۱. کوچک.
۲. کماستمرار.
۳. کمارتفاع.
۴. [مقابلِ بلند] کسی یا چیزی که بلندیش از نوع خود او کمتر باشد.
۵. مختصر.
۶. اندک؛ کم.
〈 کوتاه آمدن: (مصدر لازم) [مجاز]
۱. کوتاه شدن.
۲. به کوتاهی پرداختن.
۳. خودداری از دنبال کردن نزاع و مرافعه.
〈 کوتاه کردن: (مصدر متعدی) از درازی و بلندی چیزی کم کردن؛ مختصر کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خلاصه، قاصر، قصیر، قصیره، مجمل، محدود، مختصر، ملخص، موجز
۲. کوتاهقد، کوتوله ≠ دراز
فعل
بن گذشته: کوتاه آمد
بن حال: کوتاه آ
دیکشنری
stumpy, brief, passing, short, low, near, sawed-off, synoptic, terse, transient, little
-
جستوجوی دقیق
-
کوتاه
واژگان مترادف و متضاد
۱. خلاصه، قاصر، قصیر، قصیره، مجمل، محدود، مختصر، ملخص، موجز ۲. کوتاهقد، کوتوله ≠ دراز
-
کوتاه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: kōtāh] ‹کوته› kutāh ۱. کوچک.۲. کماستمرار.۳. کمارتفاع.۴. [مقابلِ بلند] کسی یا چیزی که بلندیش از نوع خود او کمتر باشد.۵. مختصر.۶. اندک؛ کم.〈 کوتاه آمدن: (مصدر لازم) [مجاز]۱. کوتاه شدن.۲. به کوتاهی پرداختن.۳. خودداری از دنبال کردن ن...
-
کوتاه
لغتنامه دهخدا
کوتاه . (ص ) مقابل دراز. (آنندراج ). قصیر و کم طول . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). کوته . (فرهنگ فارسی معین ). با آمدن ، بودن ، شدن ، کردن صرف شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).اوستا، کوتکه . پهلوی ، کوتک (کودک ). ارمنی ، کوتک (کوچک ). (از حاشیه...
-
کوتاه
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) قصیر، کم طول ، کوچک .
-
کوتاه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: kutâ طاری: kutâ طامه ای: kutâ طرقی: küta کشه ای: kita نطنزی: kutâ
-
کوتاه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
stumpy, brief, passing, short, low, near, sawed-off, synoptic, terse, transient, little
-
کوتاه
دیکشنری فارسی به عربی
قليلا , لفترة قصيرة , لکمة , مستوي واطي , مصغر , موجز
-
کوتاه
واژهنامه آزاد
مختصر
-
واژههای مشابه
-
توقف کوتاه در سفر
مدیریت
layover
-
حسین کوتاه
لغتنامه دهخدا
حسین کوتاه . [ ح ُ س ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بکش بخش فهلیان وممسنی شهرستان کازرون . واقع در سی هزارگزی جنوب فهلیان . ناحیه ای است واقع در دامنه ٔ کوه حسین کوتاه . دارای 32 تن سکنه میباشد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
چاه کوتاه
لغتنامه دهخدا
چاه کوتاه . (اِخ ) دهی است از بخش برازجان شهرستان بوشهر. این ده مرکز دهستان چاه کوتاه است و در 38 هزارگزی جنوب برازجان و 7 هزارگزی شوسه ٔ شیراز به بوشهر واقع شده . جلگه ، گرمسیر و مالاریائی است و 1229 تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غلات ، خرما و ص...
-
چاه کوتاه
لغتنامه دهخدا
چاه کوتاه . (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد «بلوکی است از توابع و مضافات بندر بوشهر که در شش فرسخی شهر و در سمت مشرق آن واقع شده . اراضیش شوره زار و رمل است و هندوانه ٔ دیمی بسیار خوب در اینجا بعمل می آید. طول مضافات بوشهر از مغرب بمشرق بیست فرسخ و ع...
-
چاه کوتاه
لغتنامه دهخدا
چاه کوتاه . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای یازده گانه ٔ بوشهر میباشد و محدود است از شمال به دهستان عیسوند، از باختر به دهستان انگالی ، از جنوب به دهستان باغک و از خاور به دهستان سمل . این دهستان تقریباً در جنوب خاوری بخش برازجان واقع شده و قراء آن در جل...
-
دست کوتاه
لغتنامه دهخدا
دست کوتاه . [ دَ ] (ص مرکب ) دست کوته . کوتاه دست . که دستی کوتاه دارد. قصیرالید. قصیرالباع . و رجوع به دست کوتاه در ترکیبات دست شود. || کنایه از ناتوان و بی قدرت . (آنندراج ). عاجز: ظالم دست کوتاه ؛ زبون گیر. (امثال و حکم ). || محروم و بی نصیب . (نا...