کوتهفکرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال بین، کوتهنظر، قشری، مرتجع، کهنهپرست، واپسگرا، متحجر، محافظهکار، تنگنظر، ملانقطی، خردهبین، سختگیر
کوته فکردیکشنری فارسی به انگلیسیbenighted, bigot, bigoted, button-down, fanatic, illiberal, intolerant, low-minded, narrow, narrow-minded, opinionated, petty, small, provincial
کوتهفکریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال فکری، دگماتیسم، تنگنظری قطعیت خودرأیی ملانقطی (ملالغتی) بودن، سختگیری، مشکلپسندی متعصب، افراطی، لاهوتی خرافات نژادپرست
کوته گذاشتنلغتنامه دهخداکوته گذاشتن . [ ت َ / ت ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کوته کردن .رجوع به کوته کردن و کوته (با های غیرملفوظ) شود.
کوته دیدگیلغتنامه دهخداکوته دیدگی . [ ت َه ْ دی دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت وچگونگی کوته دیده . کوته بینی . کوتاه بینی : ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشدکه خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی . سنائی
اختصارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ار، ایجاز، تلخیص کوتهنویسی، مخفف کردن مخفف، کوتهنوشت، کوتهنگاشت، جمعبندی حروف اول اسم، مخَلّص
کوتهفکریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال فکری، دگماتیسم، تنگنظری قطعیت خودرأیی ملانقطی (ملالغتی) بودن، سختگیری، مشکلپسندی متعصب، افراطی، لاهوتی خرافات نژادپرست