کوثرگوارلغتنامه دهخداکوثرگوار. [ ک َ / کُو ث َ گ ُ ] (ص مرکب ) آب یا شربتی که چون آب کوثر گوارا باشد : خیری بیمار بود خشک لب از تشنگی ژاله که آن دید ساخت شربت کوثرگوار. خاقانی .رجوع به کوثر شود.
خشک لبلغتنامه دهخداخشک لب . [ خ ُ ل َ ] (ص مرکب ) گرسنه . نهار. غذا ناخورده : چو از خنجر روز بگریخت شب همی تاخت ترسان دل و خشک لب . فردوسی .یکی را ز کمی شده خشک لب یکی از فزونیست بی خواب شب . فردوسی .<br