کوخةلغتنامه دهخداکوخة. [ ک ِ وَ خ َ ] (ع اِ) ج ِ کوخ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به کوخ شود.
کاخهلغتنامه دهخداکاخه . [ خ َ / خ ِ ] (اِ) باران باشد که به عربی مطر خوانند. || علت یرقان را نیز گفته اند. (برهان ). در لسان الشعراء بمعنی یرقان گفته . (رشیدی ). و رجوع به معانی کاخ شود.
کاخیالغتنامه دهخداکاخیا. (اِخ ) احمدبن حمدان . او راست : عجائب المآثر و غرایب النوادر در داستانها و سخنرانیها که در استانبول به سال 1256 هَ . ق . چاپ شده است . (اکتفاءالقنوع ص 249) (معجم المطبوعات ج