لغتنامه دهخدا
کورموش . (اِ مرکب )موش کور (به اضافه ). (از فرهنگ فارسی معین ). نوعی از موش باشد بغایت گنده و بدبوی و کریه منظر و روزها بیرون نیاید. (برهان ) (آنندراج ). خلد. جلذ . موش کور. انگشت برک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خدای تعالی موشی بفرستاد که آن را کور