خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کول
/kaval/
معنی
حلقههای بزرگ سفالی یا سیمانی در مجرای قنات یا فاضلاب که مانع نشست یا ریزش آن میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دوش، شانه، کتف
۲. پلاس، گلیم
۳. آبگیر، استخر، تالاب، تالاب، کولاب
دیکشنری
shoulder
-
جستوجوی دقیق
-
کول
واژگان مترادف و متضاد
۱. دوش، شانه، کتف ۲. پلاس، گلیم ۳. آبگیر، استخر، تالاب، تالاب، کولاب
-
کول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kaval حلقههای بزرگ سفالی یا سیمانی در مجرای قنات یا فاضلاب که مانع نشست یا ریزش آن میشود.
-
کول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کبل› [قدیمی] kaval پوستینی از جنس پوست گوسفند: ◻︎ میفکن کَوَل گرچه خوار آیدت / که هنگام سرما به کار آیدت (نظامی۵: ۸۱۷).
-
کول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kul دوش؛ کتف؛ کوله.
-
کول
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ کولیدن) [قدیمی] kul = کولیدن
-
کول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] kul = گول۲
-
کول
لغتنامه دهخدا
کول . (اِ) به معنی دوش و کتف باشد. (برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). دوش که به عربی کتف گویند. (از فرهنگ رشیدی ). شانه . دوش . کتف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گلپایگانی کول ، گیلکی کول . شانه و دوش . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).- از سر و کول هم ب...
-
کول
لغتنامه دهخدا
کول . (اِ) کوله خاس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کول و «کول کیش » و «کوله خاس » نامهایی است که در رشت به درختچه ای دهند که آن را در مازندران «جز» و در طوالش و رودسر «چوست » و «چشت » و درآستارا «هس » و در برخی از نقاط طالش «پل » نامند. درختچه ای است...
-
کول
لغتنامه دهخدا
کول . (اِخ ) دهی از دهستان سارال که در بخش میرانشاه شهرستان سنندج واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کول
لغتنامه دهخدا
کول . (اِخ )باب کول محله ای است در شیراز. (از معجم البلدان ).
-
کول
لغتنامه دهخدا
کول . (اِخ )دهی از بخش شیب آب که در شهرستان زابل واقع است و 2400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
کول
لغتنامه دهخدا
کول . [ ک َ وَ ] (اِ) نوعی از پوستین است که آن را از پوست گوسفند بزرگ دوزند و درزهای آن را تسمه دوزی کنند. (برهان ). پوستین پشم درازی است که کم بهاست و فقیران پوشند. (آنندراج ). پوستینی که از پوست گوسپند پیر سازند. (از فرهنگ رشیدی ). کردی گول (پوست ،...
-
کول
لغتنامه دهخدا
کول . [ ک َ وَ ] (اِخ ) نام قصبه ای است از ولایت فارس . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف گوک موضعی در کرمان است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
کول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) گلیم و پلاس کهنه .
-
کول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پشت ، به ویژه بخش بالای پشت انسان یا حیوان ، گُرده .