کوه نوردلغتنامه دهخداکوه نورد. [ ن َ وَ ] (نف مرکب ) عبورکننده از کوه . (ناظم الاطباء). کوه پیما. رَقّاء. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : باد چون عزم اوست در ناوردزآن بیابان بُر است و کوه نورد. مختاری .کرد صحرانشین کوه نوردچون بیا
کوه نوردفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که بتواند از قسمتهای سخت کوه عبور کند و به قلۀ آن بالا برود.۲. (اسم، صفت) ورزشکاری که در کوهنوردی مهارت دارد.
کوهنوردیmountaineering, alpine climbingواژههای مصوب فرهنگستانصعود رقابتی یا تفریحی از صخرهها و کوهها
کوهنوردی با اسکیski mountaineeringواژههای مصوب فرهنگستانصعود با برفسُره/چوباسکی مخصوصی که، برای سهولت صعود، در زیر آن لایهای از جنس پوست، نصب میشود
که نوردلغتنامه دهخداکه نورد. [ ک ُه ْ ن َ وَ ] (نف مرکب ) کوه نورد. کوه پیما. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوه نورد شود.
کوهنوردیmountaineering, alpine climbingواژههای مصوب فرهنگستانصعود رقابتی یا تفریحی از صخرهها و کوهها
کوهنوردی با اسکیski mountaineeringواژههای مصوب فرهنگستانصعود با برفسُره/چوباسکی مخصوصی که، برای سهولت صعود، در زیر آن لایهای از جنس پوست، نصب میشود