چپقلشلغتنامه دهخداچپقلش . [ چ َ ق ُ ل َ ] (ترکی ، اِ) جنگ شمشیر را گویند. (آنندراج ) (غیاث ). چپغولش . چپقولش . رجوع به چپغولش و چپقولش شود.
کبجلغتنامه دهخداکبج . [ ک َ ] (اِ) سبد تونیان بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 73). کلج . سبد زباله کش حمامی . (از لغت فرس ذیل کلج ). رجوع به کلج شود.
کلجلغتنامه دهخداکلج . [ ک ُ ] (اِ) شکن و چین باشد. (حاشیه ٔ لغت فرس اسدی چ اقبال ص 61). چین و تا. (ناظم الاطباء). چین و شکن . (فرهنگ فارسی معین ). شکن . چین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کلج برکلج ، چین در چین . (فرهنگ فارسی مع
کلچلغتنامه دهخداکلچ . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) سبد کناس باشد که پلیدیها را بدان بکشند. (جهانگیری ). سبد حمامی و کناس که بدان سرگین و پلیدیها کشند. (ناظم الاطباء). کلج [ ک َ / ک ِ ] . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلج شود.