گاوcattleواژههای مصوب فرهنگستانپستاندار نشخوارکننده و بزرگپیکر و شکافتهسمی که به خانوادۀ گاویان تعلق دارد
حفاظ گلهروcattle guardواژههای مصوب فرهنگستاننردۀ چوبی یا فلزی که در نزدیکی گذرگاه گله به ریلبند/ تراورس نصب میشود
مخاطب تماسcalled partyواژههای مصوب فرهنگستانفردی که تماس مخابراتی را دریافت میکند متـ . مخاطب 2، برخوانده
پوستۀ آهکیcalcareous crust, cale-crustواژههای مصوب فرهنگستانافق سختشدۀ خاک که با کلسیمکربنات سیمانی شده است
واگن احشامcattle wagon, stock carواژههای مصوب فرهنگستاننوعی واگن مسقف با دیوارههای مشبک برای حمل دام
کلیچه پزیلغتنامه دهخداکلیچه پزی . [ ک ُ چ َ / چ ِ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل کلیچه پز. شغل کلیچه پز. و رجوع به کلیچه شود. || (اِ مرکب ) دکان کلیچه پز. جایی که کلیچه پزند.
کلیچه فروشلغتنامه دهخداکلیچه فروش . [ ک ُ چ َ / چ ِ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ کلیچه . آنکه کلیچه فروشد. آنکه کار وی فروختن کلیچه باشد : در میان این احوال کنیزک کلیچه فروش غایب گشت . (سندبادنامه ص 207). و رج
کلیچه پزلغتنامه دهخداکلیچه پز. [ ک ُ چ َ / چ ِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه کلیچه پزد. آنکه کار وی پختن کلیچه باشد : نه آتش گل باغ جمشید بودکلیچه پز خوان خورشید بود. نظامی (از آنندراج ).و رجوع به کلیچه شود.<b
کلیچهلغتنامه دهخداکلیچه . [ ک ُ چ َ / چ ِ ] (اِ) مطلق قرص (نان ) (فرهنگ فارسی معین ). قرص . قرصه . (دهار). قرص . (مقدمة الادب زمخشری ) (نصاب ) : به نیم گرده بروبی به ریش بیست کنشت به صدکلیچه سبال تو شوله روب نرفت . <p class=