کِشنده 2tensorواژههای مصوب فرهنگستانماهیچهای که ناحیهای را تحت فشار قرار میدهد و موجب انقباض آن میشود
کشندهلغتنامه دهخداکشنده . [ ک َ /ک ِ ش َ دَ / دِ ] (نف ) جار. حمال . حمل کننده . باربرنده . منتقل کننده چیزی را از جایی به جایی : کشنده درفش فریدون بجنگ کشنده سرافراز جنگی پلنگ . <p class="a
کشندهلغتنامه دهخداکشنده . [ ک ُ ش َ دَ / دِ ] (نف ) دژخیم . میرغضب . (یادداشت مؤلف ) : برآشفت از آن پس به دژخیم گفت که این هر دو را خاک باید نهفت کشنده ببرد آن دو تن را دوان پس پرده ٔ شاه نوشیروان . <p class="author
مستنشقفرهنگ فارسی معین(مُ تَ ش ِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - نفس از بینی کشنده . 2 - آن که آب یا مایعی دیگر در بینی استنشاق کند.
بوژی کِشندهtractive bogie, motored bogieواژههای مصوب فرهنگستانبوژی موتورداری که چرخ- محورهای آن هریک بهتنهایی یا بهطور مشترک ازطریق یک جعبهدنده به حرکت درمیآید
ترمز کِشندهtractive unit brakeواژههای مصوب فرهنگستانهرنوع تجهیزات ترمز در کشندهها که برای اعمال نیروی ترمز بدون تماس مورد استفاده قرار میگیرد
موتور کِشندهtraction motorواژههای مصوب فرهنگستانموتور الکتریکی مورد استفاده برای تأمین گشتاور محرک یا ترمزی یک محور خودکِشَند یا لوکوموتیو