کژکوژلغتنامه دهخداکژکوژ. [ ک َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) کج و کوج . شکسته بسته . (یادداشت مؤلف ) : با وی بزبان حال گفتم این قصه چنانکه هست کژکوژ.انوری .
کیکولغتنامه دهخداکیکو. (اِ) به معنی تالاب و کولاب در رشیدی آمده . (آنندراج ). تالاب و آبگیر و کیلو. || چکاوک . (ناظم الاطباء).
کیکولغتنامه دهخداکیکو. (اِخ ) دهی از دهستان پنجکرستاق است که در بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).