کیعوعةلغتنامه دهخداکیعوعة. [ ک َ ع َ ] (ع مص ) کَیْع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کَیْع شود.
قحوحةلغتنامه دهخداقحوحة. [ ق ُ ح َ ] (ع مص ) قَحاحة . (منتهی الارب ). ساده و بی آمیغ گردیدن . || فربه و پرمغز شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: قح ّ قحوحة و قحاحة؛ ساده و بی آمیغ گردید و فربه و پرمغز شد. (منتهی الارب ).
قحاحةلغتنامه دهخداقحاحة. [ ق َ ح َ ](ع مص ) ساده و بی آمیغ گردیدن . || فربه و پرمغز شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
قهوهپالا،صافی قهوهcoffe filterواژههای مصوب فرهنگستانابزاری برای جدا کردن دُرد قهوه از مخلوط آب و قهوه
قهوة پالیده،قهوة صافشدهfiltered coffee, filter coffeeواژههای مصوب فرهنگستانقهوهای که به روش پالادَمآوری/صافیدَمآوری تهیه شده است
کهوهلغتنامه دهخداکهوه . [ ک َهَْ وَ / وِ ] (اِ) اسم فارسی قهوه است . (آنندراج ) (انجمن آرا) (فهرست مخزن الادویه ).
کیعلغتنامه دهخداکیع. [ ک َ ] (ع مص ) بددل شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ترسیدن و دل بد کردن از چیزی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): کعت عنه کیعاً و کَیْعوعةً؛ ترسیدم و بددل کردم از آن . (منتهی الارب ).