کفتلغتنامه دهخداکفت . [ ک َ ] (ع اِ) لایه ٔ فلز بسیار قیمتی که روی فلز دیگر را می پوشاند. (از دزی ج 2 ص 476).
کفتلغتنامه دهخداکفت . [ ک َ ] (ع ص ) رجل کفت ؛ مرد تیزرو و سبک و باریک اندام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). مرد شتابنده ٔ سبک و باریک . (از شرح قاموس ). || خُبز کفت ؛ نان بی نان خورش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِ) دیگ خ
کفتلغتنامه دهخداکفت . [ ک َ ] (ع مص ) شتابی نمودن مرغ و جز آن در پریدن و دویدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتاب کردن پرنده و جز آن در پریدن و دویدن . (از اقرب الموارد). شتاب کردن پرنده و غیر اودر پرواز و دویدن . (از شرح قاموس ). شتافتن . (تاج المصادر بیهقی ). کَفَتان . کَفیت . کِفات . (
کیفیت صداtone 3واژههای مصوب فرهنگستانیکی از ویژگیهای صدا که چهار عامل زیروبمی، شدت و ضعف، امتداد و رنگ صوت در ایجاد آن مؤثر است متـ . کیفیت صوت
غناءلغتنامه دهخداغناء. [ غ ِ ] (ع اِ) سرود. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). آواز خوش که طرب انگیزد. سرود. (منتهی الارب ). نغمه و سرودخوانی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آواز خوش طرب انگیز، و قیاس در آن ضم غین یعنی غُناء است چه آن به صوت دلالت میکند، و غُناء بمعنی تغنی و آوازخوانی است و آن
کیفیتفرهنگ فارسی عمید۱. صفت، حالت، و چگونگی کسی یا چیزی.۲. [مجاز] میزان مرغوب بودن.۳. [قدیمی، مجاز] مستکننده بودن.۴. [قدیمی، مجاز] لذت.
کیفیتلغتنامه دهخداکیفیت . [ ک َ / ک ِ فی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) چگونگی و حالت و وضعی که حاصل باشد در چیزی ، و در فارسی به تخفیف نیز آید. (غیاث ). صفت و چگونگی . (ناظم الاطباء). چگونگی . چونی . (فرهنگ فارسی معین ) : کیفیت به پارسی چگو
کیفیتفرهنگ فارسی عمید۱. صفت، حالت، و چگونگی کسی یا چیزی.۲. [مجاز] میزان مرغوب بودن.۳. [قدیمی، مجاز] مستکننده بودن.۴. [قدیمی، مجاز] لذت.
کیفیتلغتنامه دهخداکیفیت . [ ک َ / ک ِ فی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) چگونگی و حالت و وضعی که حاصل باشد در چیزی ، و در فارسی به تخفیف نیز آید. (غیاث ). صفت و چگونگی . (ناظم الاطباء). چگونگی . چونی . (فرهنگ فارسی معین ) : کیفیت به پارسی چگو
تضمین کیفیتquality assurance, QAواژههای مصوب فرهنگستانمجموعه فرایندهایی که کیفیت دارو را ضمانت میکند