لغتنامه دهخدا
وردینج . [ وَ ن َ ] (معرب ، اِ) معرب وردینه . (کشاف اصطلاحات الفنون ). کیموسیس . کیموسیسو. کیموسیسوس . قسمی از رمد. (یادداشت مرحوم دهخدا).و آن آماسی دموی است که اندر پلک چشم آید سبب آن بسیاری ماده است که از دماغ فرودآید و این علت کودکان را بیشتر افتد به سبب بسیاری ماده و ضعیف