کمیدانلغتنامه دهخداکمیدان . [ ک ُ ] (اِخ ) نام قم است ودر ایران قدیم و هنگامی که مسلمانان آنجا را فتح کردند آن را به قم مختصر کردند. (از معجم البلدان ) : چون اشعریان عرب به قم آمدند... در صحاری هفت ده خطه و منزل ساختند... و آن هفت ده ممجان و قزدان و مالون و [ جمر ] و سکن
کوماژدونواژهنامه آزاد(اراکی، فراهانی) می تواند نام دیگر قابلمه باشد. نوعی دیگ؛ کماجدان. اهالی فراهان و به ویژه اراک از این واژه زیاد استفاده می کنند.
کمدینلغتنامه دهخداکمدین . [ ک ُ م ِ ی َ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) هنرپیشه ای که در نمایشنامه های کمدی بازی کند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمدی شود.
کمیدنلغتنامه دهخداکمیدن . [ ک َ دَ ] (مص ) کم شدن . (آنندراج ). کم شدن و ناقص گشتن . || برآمدن پله ٔ ترازو. (ناظم الاطباء).
کمدینفرهنگ فارسی عمیدهنرپیشهای که در نمایشنامه و فیلمهای طنزآمیز با اعمال، رفتار، و گفتار خود باعث خنده میشود.
علی مرجوشیلغتنامه دهخداعلی مرجوشی . [ ع َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) رومی . کیمیادان قرن 9 هَ . ق . رجوع به علی رومی شود.
پان کلاستیتلغتنامه دهخداپان کلاستیت . (فرانسوی ، اِ) ماده ٔ انفجاری که ماده ٔ عامله ٔ آن اسید پیکریک است و آنرا تورپن کیمیادان کشف کرد.
ارقلیسلغتنامه دهخداارقلیس . [ اَ ق ِ ی ُ ] (اِخ ) شاعر و کیمیادان یونانی که ظاهراً در مائه ٔ پنجم ق . م . میزیسته . او راست منظومه ای در باب ((هنر مقدس )). || نیز شاعری یونانی در مائه ٔ چهارم ق . م . وی چند هجویّه و کتابی موسوم به ((بحث اشیاء)) کرده است : ارقلیس هذا کان شاعراً من شعراء یونان و
جابرلغتنامه دهخداجابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حیان . قفطی آرد: جابربن حیان الصوفی الکوفی از متقدمین در علوم طبیعی است و بخصوص در علم کیمیا ماهر بودو تألیفات بسیار و مصنفات مشهوری در آن علم دارد معذلک بر بسیاری از علوم فلسفی مطلع بوده است و از پیروان علم معروف به علم باطن است که آن مذهب متصوفان م