کیوجلغتنامه دهخداکیوج . [ کی وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان الان براغوش است که در بخش الان براغوش شهرستان سراب واقع است و 1490 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
تخت روانکاویanalytic couch, couchواژههای مصوب فرهنگستاندر روانکاوی، تخت مطب روانکاو که بیمار بر روی آن دراز میکشد و در این حالت تداعی آزاد در ذهن او تسهیل میشود و توجه او به دنیای درون و احساساتش افزایش مییابد
قوش قوشلغتنامه دهخداقوش قوش . (ع اِ صوت )زجری است مر کلب را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).کلمه ای است که بدان سگ را رانند. (ناظم الاطباء).
کوج بر کوجلغتنامه دهخداکوج بر کوج . [ ب َ ] (ق مرکب ) کوچ بر کوچ . (فرهنگ فارسی معین ) : بایجو به قصد روم با لشکر بسیار کوج بر کوج از ارزن الروم تا آقسرا آمد. (مسامرة الاخبار ص 40 از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوچ بر کوچ شود.
قوش خزاعی قوش کهنهلغتنامه دهخداقوش خزاعی قوش کهنه . [ خ َ ک ُ ن ِ / ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کندکلی بخش سرخس شهرستان مشهد، سکنه ٔ آن 700 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات و پنبه . شغل اهالی آنجا زراعت ، مالداری و قالیچه و کرباس بافی
چکوشلغتنامه دهخداچکوش . [ چ َ ] (اِ) چِکّوش . (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ). تلفظی ازچکش و چکوچ که به معنی افزار دست زرگران و مسگران وآهنگران است . و رجوع به چاکوچ و چکوش و چکوچ شود.
کیوجیلغتنامه دهخداکیوجی . [ ] (اِخ ) بنابه قول حمزه ٔ اصفهانی و مسعودی پدر کی لهراسب بوده است ، اما ابوریحان کیاوخان ضبط کرده است (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین ، متن و حاشیه ٔ ص 322).
کیوجیلغتنامه دهخداکیوجی . [ ] (اِخ ) بنابه قول حمزه ٔ اصفهانی و مسعودی پدر کی لهراسب بوده است ، اما ابوریحان کیاوخان ضبط کرده است (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین ، متن و حاشیه ٔ ص 322).