کیودهلغتنامه دهخداکیوده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ) به معنی کیود است که علت و ماده باشد. (برهان ). و رجوع به کیو و کیود شود.
دُماسبcauda equinaواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهرشتههای عصبی که از انتهای مخروط نخاعی به پایین میروند
کودهلغتنامه دهخداکوده . [ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش صومعه سرا که در شهرستان فومن واقع است و 965 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کوچیدهلغتنامه دهخداکوچیده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) کوچ کرده . رحلت کرده . نقل مکان کرده . رجوع به کوچیدن و کوچ کردن شود.
کودةلغتنامه دهخداکودة. [ ک َ دَ ] (ع اِ) خاک و جز آن فراهم آورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کَود. آنچه انباشته گردد از خاک و جز آن . (از اقرب الموارد). توده ٔ خاک و جز آن . (ناظم الاطباء). ج ، اکواد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کودیهلغتنامه دهخداکودیه . [ دی ی َ ] (اِخ ) از اسامی غُلات است که در اصفهان به این فرقه می دادند. (خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 262).
کیندهلغتنامه دهخداکینده . [ ک َ ی َ دَ / دِ ] (ص ) غالب و چیره ، و به معنی ماده و سبب و باعث ، و آن را کیوده نیز گفته اند. (از فرهنگ دساتیر) (انجمن آرا) (آنندراج ). فاتح و غالب و مظفر و فیروز. (ناظم الاطباء).