همبویلغتنامه دهخداهمبوی . [ هََ ] (اِخ ) زنی که در زمان ضحاک برادر خود را از بند ضحاک نجات داد. (برهان ).
چاقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ه، پروار، قطور، کلفت، ضخیم، [ عریض 205]، درشت، سنگینوزن، تپل، گوشتالو، تپلمپل، چاقوچله، گنده، خیکی، گامبو، چاقالو، متورم، دکل، چهارپهلو، چهارشانه، تنومند سنگین، سنگین و کند، استخواندار پرواری، پُرگوشت